یک روایت ساده و قابل قبول از علت العلل سیاه روزی پلاتینی و بلاتر این است که آنها پس از سالها برای اولین بار و شاید برای فقط چند روز گمان کردند که قدرتشان را از مردم گرفتهاند و نباید کلیه امور را با ارباب پنهان و پیدای فوتبال هماهنگ کنند، این عدم هماهنگی همانا و نابودی به سبک دادگاه عالی سوئیس نیز همان.
اعطای میزبانی جام جهانی به روسیه سیلی سنگینی به مالک فوتبال فاسد جهانی بود و لطف فیفا به قطر به مثابه سیلی دوم در جهت مخالف. اینجا بود که دادستانی آمریکا متوجه شد که دلیلی برای سکوت و تحمل تماشای لبخندهای پوتین وجود ندارد و باید دست به کار شود. ناگهان سازمانی که مالکش مردم جهان هستند و در سراسر جهان سفارتخانههایی به نام فدراسیون فوتبال دارد، در روزی که قرار بود به سود فلسطین رای بدهد و چند قدمی به سمت مردم و فوتبال حرکت کند، نابود شد، نابود به معنای واقعی کلمه.
بازداشت مقامات فیفا در مانوری عجیب به سبک حملات اغراق آمیز جیمز باندی و پرتاب مدیران به داخل اتومبیل به روشی که شاید برای مافیای مواد مخدر کاستاریکا افراط و زیاده روی بود. پس از آن مدیران و روسای فدراسیونهای فوتبال، کسانی که عمری در کاسه فاسد فوتبال با بلاتر همداستان بودند، از ترس لو رفتن زندگی کثیفشان یکی پس از دیگری استعفا دادند، در این میان بازار شهادتهای دروغ و فرمایشی هم داغ بود، داغ داغ و البته یکی از همین اعترافهای مشکوک بود که پای پلاتینی را به پرونده فساد در فوتبال باز کرد.
کسی حق نداشت در رسانههای مدعی آزادی بیان در قاره سبز و آمریکا سوال کند، چه ارگانی حق بررسی فساد در یک سازمان بین المللی و بدون مرز را دارد؟ چه فرقی بین دادستانی کل سوئد با دادستانی کل آمریکا برای فیفا وجود دارد؟ پلیس سوئیس چه الزامی برای تبعیت بی چون و چرا از پلیس آمریکا دارد؟ کسانی که شبانه به منزل مسکونی رئیس فدراسیون فوتبال نیجریه حمله کردند و او را به نقطه نامعلومی منتقل کردند، با چه منطقی بدون مجوز وارد این کشور شدند و با چه منطقی فرد متهم (نه مجرم) را به اتاق بازجویی در سان فرانسیسکو بردند؟
میشل پلاتینی حتی تصورش را هم نمیکرد درست پس از سخنرانی درباره صلح جهانی و فوتبال پاک و ارادهاش برای نجات دادن فوتبال، با پروندهای ۱۸۰ صفحهای مواجه شود که حداقل ۶ شاکی خصوصی آن را به جریان انداخته باشند، شاکیان خصوصی که دادستانی آمریکا مدعی است به خاطر حفظ جانشان هرگز نامشان را فاش نخواهد کرد، شاکیان فرضی و پروندهای قطور و مملو از اتهامات فرضی برای مردی که گمان میکرد هرگز ماجرای همدستی او را لاپورتا در پولشویی از بانک لاناسیونال به تلآویو فاش نخواهد شد، مردی که گمان میکرد هرگز ماجرای قرارداد چرم و گمرک بی مالیات نیجریه و کانادا افشا نخواهد شد.
اکنون میشل مانده و مصائبی که بیش از ۸ سال او را آزار خواهند داد، مصائبی اگر این فرانسوی نقره داغ شده را به صلیب نکشند لااقل برای پاک کردن نامش از دنیای فوتبال حرفهای کفایت میکنند، آن هم در دورانی که فرانسه میزبان رقابتهای یورو ۲۰۱۶ است و بسیاری گمان میکردند فوتبال در آینده به زبان فرانسوی سخن خواهد گفت، نه انگلیسی اما اکنون مشخص شده که زبان فوتبال همان است که بود و از این به بعد گویش تگزاسی آن بیش از پیش غالب خواهد شد.
میشل هیچ راهی برای بازگشت به روزهای خوب خود ندارد اما شاید یک وسوسه بتواند او را به یک زندگی دوباره دعوت کند، وسوسهای از جنس یک عصیان پیش بینی نشده، وسوسهای که از قلب آمریکای جنوبی کلید زده شده و عبارت است از ائتلاف بیش از ۴۰ رئیس فدراسیون فوتبال از سراسر جهان علیه بلاتر و به سود پلاتینی به شرط ریاست حسین بن علی اردنی در فیفا و کنار کشیدن اروپا از سمت کدخدایی در فوتبال و برقراری عدالت در فوتبال جهان.
این ائتلاف آنقدر کمرنگ است که در بهترین حالت می تواند یک وسوسه برای میشل پلاتینی محسوب شود، مردی که البته یک انتخاب دیگر هم دارد، پناه بردن به منزل باشکوه شمال لیون و تماشای منظره زیبای باغ انگور و خداحافظی با فوتبال برای همیشه.